دکتر نعمتالله فاضلی، انسانشناس، نویسنده و استاد دانشگاه است. فاضلی محقق بینرشتهای شناخته میشود و یکی از حوزههای تحقیق او، دانشگاه و آموزش عالی است. وی در سخنرانی خود در ۱۳ بهمن ۱۳۹۷ در نکوداشت دکتر محمود مهرمحمدی به نقد دانشگاه و استادان دانشگاه پرداخت. این سخنرانی بازتاب گستردهای داشت و با وجود نقدهای فراوانی که به این سخنرانی شد، لازم است بدون غرضورزی و بیاحترامی به استادان، تأمل جدی در این سخنان صورت بگیرد. فاضلی در سخنانش از دانشجویان و استادان گلایه میکند و با استناد به پژوهشها و آمارها از وضعیت «اسفبار» آنان میگوید. متن این سخنان را با هم میخوانیم.
من در امتداد صحبتهای دوست و همکار و استاد عزیزم آقای دکتر باقری میخواهم درباره نیمه دوم صحبتشان که به شوخی گفت اما جدیترین قسمت صحبتش بود، صحبت کنم. آن قسمت که گفت امروز هم روز شادی است و هم روز غمانگیزی است. درست هم اشاره کردند. من میخواهم از آقای مهرمحمدی، خودم، دکتر باقری و استادانی که اینجا نشستهاند و بهخصوص آنهایی که قدیمیتر هستند، انتقاد کنم. گرچه رسم نیست ما در روز نکوداشت نقد کنیم اما واقعیت آن است که اگر بخواهیم هزینههایی که کردهایم، حلال باشد وظیفه ما این است که حتی در نکوداشت هم نقد کنیم.
استادم آقای دکتر باقری گفتند که اوضاع معلمان و بهویژه استادان دانشگاه خوب نیست. متأسفانه باید بگویم اوضاع خیلی بدتر از چیزی است که حتی ایشان به آرامی خواستند بگویند. وقتی ایشان میگوید نسل آقای مهرمحمدی دارد منسوخ میشود، شاید فکر کنید شوخی میکنند اما واقعا شوخی نکردند. فقط ادب و متانتشان اجازه نداد صراحتا واقعیتهایی را بگویند که میدانم از آن اطلاع دارند.
اجازه بدهید من بر اساس تحقیقات نکاتی را بگویم و بعد بگویم مقصر آن، آقای مهرمحمدی است و ایشان باید قول بدهند بعد از این کارهایی را که باید میکردند و نکردند جبران کنند؛ چون خوشبختانه جوان هم هستند و فرصت زیادی برای جبران دارند.
کتابی به نام «روایت دگرگونی فرهنگی در دانشگاه ایرانی» منتشر شده است که درباره استادان دانشگاههای شهر تهران است. البته مورد مطالعه، رشته علوم اجتماعی است اما فرقی نمیکند و تمام علوم انسانی را در بر میگیرد. خانم دکتر زهرا محمدی پژوهشی انجام داده است که سه نسل استادان دانشگاه را نه در دانشگاههای آزاد و پیام نور و غیرانتفاعی که در دانشگاههای تهران، علامه طباطبائی، شهید بهشتی و تربیت مدرس مطالعه کرده است.
نسل اول، نسل قدیمیتر هستند. نسل دوم، نسل آقای مهرمحمدی هستند و نسل سوم، من و بعد از من هستند. خلاصه این پژوهش این است که هرچه رو به جلو میآییم، جنبههای اخلاقی و مَنِشی و رفتاری استادان از جهات گوناگون بدتر میشود. میزان سرمایههای اخلاقی و فرهنگی و منش استادان روزبهروز دارد کاهش پیدا میکند. استادان جدید و جوانتر از لحاظ شناختی وضعیت بهتری دارند؛ بیشتر زبان انگلیسی میدانند، بیشتر نرمافزارها را میشناسند، بیشتر با قواعد و فوت و فن استادشدن آشنا هستند، هنوز ۴۰ سالشان نشده است، استاد تمام میشوند؛ رزومههای بزرگ دارند؛ کتاب و مقاله و آت و آشغالها را در رزومههایشان ریختهاند؛ به هرکس نگاه کنید ۵۰ متر رزومه دارد، ۵۰۰ مقاله دارد و هنوز ۴۵ سالش تمام نشده، استاد تمام شده است. به قول آقای مهرمحمدی متأسفانه بسیاری از شاگردان ایشان استاد شدهاند و بسیاری از شاگردان من هم استاد شدهاند در حالی که من خودم سال گذشته تازه دانشیار شدهام. این فاجعه است. این ابتذال است. باید گریه کنیم. بروید گزارش را به صورت کامل بخوانید تا ببینید چه خبر است.
دیروز داشتم گزارش فرهنگی سال را که خانم دکتر فاطمه جواهری از دانشگاه خوارزمی به نام «سیاست فرهنگی در وزارت علوم» انجام داده است، میدیدم. وقت نیست که در اینجا بگویم گزارش چیست. فقط همین را میتوانم بگویم که اوضاع دانشگاهها بهخصوص استادان و دانشجویان بهویژه در تحصیلات تکمیلی، به لحاظ منش، قابلیتها و عادتوارههای تفکر انتقادی، گوشدادن، شنیدن و صحبتکردن، صداقت و ارزشهای وجودی که یک انسان دانشگاهی باید داشته باشد و اینکه سرمشق و نمونه باشد، بسیار اسفبار است. امیدوارم این کتاب منتشر شود تا استادانی که اینجا نشستهاند، ببینند که در دانشگاهها و آموزش عالی کشور چه اتفاقی افتاده است. مقاله خود من بهزودی در مجله «پژوهش و نگارش کتب دانشگاهی» درباره سواد آکادمیک منتشر میشود. متأسفانه بیش از ۵۰ درصد استادان ما سواد خواندن و نوشتن ندارند. بسیار هم طبیعی است، وقتی که آزمون پرلز در سال ۲۰۱۶ درباره آموزش و پرورش نشان میدهد که ما از لحاظ درک مطلب از افغانستان هم عقبتریم و همینها کرور کرور دکتری میگیرند. ما از ۵۰ کشوری که آزمون پرلز در آنها انجام شده است، کشور چهل و پنجم هستیم.
انبوه گزارشهایی را که خانم دکتر جواهری در همین دو سه سال درباره دانشگاههای کشور انجام داده، بروید بخوانید تا ببینید در دانشگاههای کشور آییننامه ارتقا و سیستم پاداشدهی نظارت و کنترل کیفیتی که ایجاد کردهایم، چه استاد و معلمی را پرورش میدهد.
آقای دکتر مهرمحمدی! من خوشحالم که از شما تقدیر میکنند اما بسیار متأسفم که من و شما نتوانستهایم دانشجویانی شایسته تربیت کنیم که امروز آمار و پژوهشهای دقیق کیفی باید اینطور نشان بدهد که استادان ما از نظر خواندن و نوشتن و درک مطلب مشکل دارند.
به بسیاری از استادان ما که کتاب هم نوشتهاند بگویید یک صفحه خلاقه بنویس، توان آن را ندارد؛ اگر بگوییم یک فصل یک رمان را با حوصله بخوان، توان، ظرفیت و آمادگی آن را ندارد. اگر بگوییم یک ساعت بحث کن، تمرکز کن، آمادگی ندارد. پژوهشی را که درباره سواد هنری استادان دانشگاه انجام شده است، بخوانید.
متأسفانه لقبهایی مثل استاد و دکتر را به رایگان به این و آن اعطا میکنیم. این ظلم به مقام علم و دانش است که به بسیاری از استادان دانشگاه میگوییم استاد. این بیاحترامی به ناموس علم و اخلاق و بشریت است. آنهایی که این القاب را گرفتهاند، مقصر نیستند؛ آن سیستمی باید پاسخگو باشد که کرور کرور دکتر و استاد تربیت میکند. آییننامه ارتقا و نظام ارزشیابی و سیستم کنترل کیفی باید پاسخگو باشد. سیستم مدیریتی و سیاسی باید پاسخگو باشد که کرور کرور به این آدمهای نیمهباسواد و کمسواد میگوید دکتر و استاد دانشگاه؛ و آقای مهرمحمدی و من و آقای باقری باید پاسخگو باشیم که چرا نتوانستهایم امثال آقای دکتر مهرمحمدی را تکثیر و عرضه کنیم.
دانشگاه فقط متن نیست، منش هم هست. من توصیه میکنم کتاب «دانشگاه به سوی فضیلت» را بخوانید. استدعا میکنم تحقیقات درباره دانشگاهها را بخوانید. به وزیر آموزش و پرورش پیشنهاد میکنم گزارش خانم دکتر جواهری را بخواند. ببینید چه اتفاقی در دانشگاههای کشور افتاده است.
آقای مهرمحمدی که امروز بازنشسته شدهاید و دانشگاه را ترک میکنید، آقای باقری، خود من و استادان قدیمیتری که اینجا حضور دارید، علما، روحانیون، استادان! بیدار شوید! دزدیکردن در دانشگاه یک هنجار است؛ استثمار دانشجو یک هنجار و قانون است؛ استادی که هیچ سهمی در نوشتن مقاله ندارد، در نهایت بیشرمی نام خود را بر روی کتاب و مقاله میآورد. هزار شکل ناهنجاری اخلاقی است که استادان دانشگاه بنا بر قانون و قواعد هنجاری دانشگاه دارند اعمال میکنند.
آقای مهرمحمدی عزیزم! ما امروز نام و شخصیت تو را گرامی میداریم اما من صمیمانه از شما میپرسم و از خودتان بپرسید امروز که دانشگاه را ترک میکنید، آیا درباره اینها اندیشیدید؟ آیا بهموقع سخن گفتید؟ درباره ناعدالتیها و نابرابریها و نابههنجاریهایی که بهطور سیستماتیک و ساختاری در نظام آموزش عالی و نظام آموزش و پرورش کشور تولید، تکثیر و تأیید میشود و هنجار میشود آیا دلسوزانه، غمخوارانه و جسورانه فریاد زدید؟ ایستادید؟ که نسل آینده یقه ما را نگیرد. آقای مهرمحمدی، آقای باقری من از شما انتظار دارم نه از کسی که برای کاسبی به دانشگاه آمده است. تو باید پاسخگو باشی که در این سیستم چه اتفاقی میافتد. چرا چشمهایمان را بر بیعدالتیها و ناصداقتیها بستهایم؟ اصالت حلقه مفقوده آموزش عالی ما شده است. چرا همه ما ساکتیم؟
من این گرامیداشتها را دوست دارم بهخاطر آنکه علم، بهویژه علم اجتماعی و انسانی و دانشگاه، بهویژه دانشگاه اجتماعی و انسانی فقط متن نیست، منش هم هست و حتی منش مهمتر از مقاله و متن است. امروز آقای مهرمحمدی بهمراتب مهمتر است از تمام کتابها و مقالههایی که نوشته است. البته ما متأسفانه در یک سیستم اداری و سیاسی قرار گرفتهایم که چیزهایی را محاسبه میکنیم که بتوان شمرد. کیفیت انسانی، اخلاق و منشی که اساس آرمان و رسالت دانشگاه در تمام جهان، بهویژه ایران بوده را فراموش کردهایم. نهتنها فراموش کردهایم، بلکه هرکاری برای تحقیر منش انسانی جامعه و دانشگاه انجام میدهیم. تا دیروز مهرمحمدی بیگانه بود، دیگری بود، غریبه بود. امروز که میخواهد از سیستم بیرون برود، محترم شمرده میشود. این سیستم باید پاسخگو باشد. باید پاسخ دهد که چرا به انسانی که شرافت، صداقت و اصالت دارد و با حفظ فاصله با سیستم همکاری انتقادی میکند، احترام نمیگذارید؟ چرا امروز که بازنشسته شده است به او احترام میگذارید؟ چرا صدنفر دیگر حتی کمتر باید در حاشیه باشند؟ این چه سیستمی است که انسانیت انسان را به حاشیه میبرد اما به مقاله او احترام میگذارد؟ چون میشود شمرد؟ این معتادان و این بحرانهای زندگی اجتماعی، فقر و نابرابری و عصبانیتی که در جامعه است چرا آرامتان میگذارد؟ چرا فقط میخواهید نان به نرخ روز بخورید؟ چرا میخواهید همه به شما احترام بگذارند؟ چرا نمیخواهید یک جا مثل آقای مهرمحمدی باشید که همواره یک هویت مستقل مدنی داشته است، باشید؟ نمیگویم بروید بیرون سیستم و ضدانقلاب بشوید اما نباید برای کسبوکار و پستگرفتن چنان به سیستم بچسبید که فرصت تفکر انتقادی را نداشته باشید. ما امروز مهرمحمدی را دوست داریم و به او احترام میگذاریم نه بهخاطر اینکه با سیستم همکاری کرده است بلکه برای اینکه همکاری انتقادی کرده و فاصله انتقادیاش را حفظ کرده است. هرجا لازم بوده مرز خودش را نگه داشته است.
متأسفم که باید بگویم گفتمان آموزش و پرورش ما انتقادی نیست. ای کاش بهزودی کتابهای زیادی درباره آموزش و پرورش، آموزش عالی و در مورد استادان نوشته شود تا ما ببینیم از این ۵۰۰ هزار دکتری که در دانشگاهها تدریس میکنند، دارند چه کاری انجام میدهند که از این سیستم عصبیترین کشور دنیا ایجاد شده است. البته طبیعی است که آدمها عصبانی میشوند. من به آدمی که خیلی خونسرد است، تردید دارم که چطور اینهمه بحران و تعارض و نابرابری میبیند اما خیلی آرام و متین راه میرود تا به او بگویند دکتر. خاک بر سر آن استاد دانشگاهی که ظلم و نابرابری را میبیند و فقط دلش به این خوش است که توانسته ارتقای خودش را بهموقع بگیرد؛ چهلسالش نشده استاد تمام شده و انواع پستها را گرفته است؛ رزومههای آنلاین گذاشته که سیصد چهارصد مقاله دارد.